تهرمی ونی تۆ/پیکر بی جان گم شده ات
پیکر بی جان گم شده ات
در هیاهوی غریو پاسدار شب
هجوم کابوس
سالیان دور خوابهای قاصدک
در بیدار باشی بی دریغ ،
مه آلود گردباد و
عزم راسخ به سکون
آه ...
به کدامین فلچه ی حس تصویرت کنم
که در تقدیر تیتر هیچ اعلامی
مکتوب نیست ،
کردار این خواب ،
که از سرخ راهها گذشته است و
شانه به شانه تنهایی شب نیز نمی زند
به لالایی کدامین ترانه از گلوی سرزمین " جاف " ها
به خواب نازت کنم رهنمون
فریادت ، گاته ای که قله به قله می سرایمش
ته صدای ساده ای ، در پندارهای کوه
آه ...
فرزندم
فرزند نگرفته پایم
ای هرم نفسهای زندگی ،
در شریان بودنم
در سپیده ی صبحی طنین زمزمه ای بودی
مک نزده به پستان مادری تشنه ، هنوز
بانگ تکبیری که خود به گوشت خواندم
و تو از سحر ، اندکی آنسوترک
فرو رفته در غبار
نامت ، نام شیفته ای
که بر سینه این ترانه
حک شده بود
و درگاه نبودی ،
هنگامی
که در انتظار لبخندت
کوه و دشت ،
درخت و باغ و جنگل ،
جالیز و چینه ها ،
به صف
فرزند نگرفته پایم
برای گاه مژده ی کوچ
به جلوگاه جلوه ات
پا به رد پای می نهیم
که بوی تبارت
در تصویر عریان آن جاری ،
تا به این تابوت بسپاریم
پیکر بی جان بر منظرگاهمان نا پیدا
که این شماره کردنها در انجام است و
تو پروانه ،
این سروده نیز کفن از هم دریده ات
مترجم سید اسماعیل برزنجی